


متن شعر
جلو انداختم گلویم را
نخورد تیر بر لب بابا
سر بلندم در امتحان عطش
گر سرم را گرفته ام بالا
رو زدم تا نجاتشان بدهم
نیست محتاج قطره ها دریا
کاشف الکرب خیمه ام امروز
طفل باب الحوائج فردا
اهل توحیدمو در این شش ماه
جای لالا شنیده ام لا لا
تشنه ام تشنه رضایت دوست
تشنگی می کشم برای خدا
جان شش ماهه و نود ساله
همه قربان سیدالشهدا
گردنم از عقب که می افتد
گلویم تازه می شود پیدا
تا که خونم به دامنت نچکد
دست و پا هم نمیزنم حتی
تیر لشکر اگر مرا نکشد
آخرش می کشد مرا گرما
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika

