تاریخ انتشار:
بازدید: 1,319 بازدید



حاضرم پای سر تو سر خود را بدهم
جاي پيراهن تو معجر خود را بدهم
سر باباي من و خشت محال است عمه
عمه بگذار كه اول پر خود را بدهم
پهن كن تا كه سر خار نگيرد به لبش
كم اگر بود پر ديگر خود را بدهم
زيور آلات مرا دختر همسايه گرفت
نذر انگشترت انگشتر خود را بدهم
موي من سوخته و موي پدر سوخته تر
حاضرم پاي همين سر سر خود را بدهم
ديد ما تشنه آبيم خودش آب نخورد
خواست تا ديده آب آور خود را بدهم
به دلم آمده يك وقت خجالت نكشم
پاي لطفش نفس آخر خود را بدهم
شاعر: علي اكبر لطيفيان
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.
