خادمت پشت در قصر خبر می خواهد
از شب مبهم این فتنه اثر می خواهد
کاش ان خوشه مسموم زبانش می گفت
لب شیرین تو انگور مگر می خواهد
تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین
رفتنت تا به دره خانه هنر می خواهد
ای جگر گوشه که در حجره غم تنهایی
زهر از جان تو انگار جگر می خواهد
مولا غریب الغربا مولا معین الضعفا
دل تو سوخته از درد به خود می پیچی
لب خشکیده تو دیده تر می خواهد
خوب شد اینکه جوادت به کنارت امد
پدر از نفس افتاده پسر می خواهد
لحظه رفتن خود در نظرت می امد
روضه مرد غریبی که نفر می خواهد
یاد ان حرف تو با ابن شبیب افتادم
یاد ان دشنه که از جد تو سر می خواهد
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.