خواب این لحظه که افتادی » محمدرضا بذری ۱۴۰۲ + متن شعر

بازدید: 578 بازدید

خواب این لحظه که افتادی رو خاکا رو خیلی وقته دیدم

توی خوابم ولی خیلی زودتر از شمر حسین بهت رسیدم

تو خداحافظیِ آخرمون ناله ها زدم حسین جان

تو زمین خوردی و من شاه نجف رو صدا زدم حسین جان

تو بغل گرفتی خاک قتلگاهو

شاه میفهمه زمین خوردنِ شاهو

میزدن تو رو پیاده و سواره

ذوالجناح اومد حرم کمک بیاره

چه روزگار سیاهی چه حربگاه و سپاهی

دگر نیفتد الهی بلند مرتبه شاهی

****

ساعت صبره و این دقیقه رو مادرم بهم نشون داد

اینکه اینقده تو مظلومی آخه باید از غم تو جون داد

جای اینکه رو به قبلت بِکُشن رو به خیمه سر بریدن

متوجه که شدن خواهرتم ظالمانه تر بریدن

خُب الآن سه ساعته نیومدی که

عمداً افتادی و دست و پا زدی که

تا کمی خاک بگیره قتلگاهو

کسی اونجا نبینه خیمه گاهو

ز روی نیزه نگاهی سری تکان بده گاهی

دگر نیفتد الهی بلند مرتبه شاهی

****

دیگه آخرای ماجرا که شد حتی پیرهنت رو بردن

پیرهنت چه قیمتی داره آخه وقتی جوشنت رو بردن

دیگه آخرای کشتنت که شد خیلی دست درازی کردن

با دل این زن و بچه به خدا لحظه لحظه بازی کردن

ته قتلگاه ولی به یادمی تو

که الان تموم خونوادمی تو

بی کسم نکن نذار دل نگران شم

تو نخواه همسفر شمر و سنان شم

ببین اسیرم و راهی بدون پشت و پناهی

دگر نیفتد الهی بلند مرتبه شاهی

جهت دانلود صوت کلیک کنید

.

با نوای حاج محمدرضا بذری
شب عاشورا ماه محرم ۱۴۰۲
اشعار محرم ۱۴۰۲ یکجا » کلیک کنید
ایراد تایپی متن شعر رو اطلاع بدید
Mohjat.Net
.

مطالعه بیشتر