


متن شعر
خيمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بيماري ام آتش پرستارم شده
ما كه خود از سوز دل آتش به جان افتاده ايم
از چه ديگر شعله ها يار دل زارم شده
پيش از اين سقاي ما بودي اي علمدار حسين
امشب اما جاي او آتش علمدارم شده
اي فلك جان مرا هر چند مي خواهي بسوز
مدتي هست از قضا دل سوختن كارم شده
جز غم امشب پيش ما يار وفاداري نماند
در شب تنهايی ام تنها همين يارم شده
من كه شب را تا سحر بي خواب و سوزانم چو شمع
از چه ديگر شعله ها شمع شب تارم شده
بس كه اشك آيد به چشمم خواب شب را راه نيست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده
جز دو چشمم هيچ كس آبي بر اين آتش نريخت
مردم چشمان من تنها وفادارم شده
گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی
سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده
شعله های کربلا آتش به جانم زد حسان
آتشش از این جهت ابیات اشعارم شده
شعر: استاد حبیب الله چایچیان (حسان)
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika

