


داشتی میرفتی از حرم دم غروب بود
متن شعر
داشتی میرفتی از حرم دم غروب بود
منو میبردی با خودت اینجوری خوب بود
بمیرم از عطش لبات یه تیکه چوب بود
دیدم خواب که دارم میارم برات آب
با سیلی شمر بود پریدم من از خواب
چی با زندگیم شد رقیه یتیم شد
به دندون کشیدن تو رو مثل گرگا
زورم میرسید کاش به آدم بزرگا
مگه میره یادم من از پا فتادم
ای وای رقیه
****
برا تموم قافله دعا میکردم
سر رباب با حرمله دعوا میکردم
گهواره ی اصغرو کاش پیدا میکردم
دیدم که سرش رو گرفته روی دست
روی نیزه با روسری خودم سرو بست
داداشی نیفتی یه خواهر نگفتی
با طعنه لگد زد اینم یادگاری
میگفتم میخواستی عموتو بیاری
میخندید و میزد عموتم نیومد
ای وای رقیه
****
تنور خولی دیدمت تازه شنیدم
سنگا تو رو بوسیدنو من نبوسیدم
فدا سرت کجاست تنت دیگه بریدم
غرورم شکسته من حالم خرابه
مگه عممون جاش تو بزم شرابه
تنم سرد و بی حس سنان صدر مجلس
بابایی بمیرم سرت ضربه دیده
هنوز رو لبت جای چوب یزیده
توونم رو برده سر نیزه خورده
محمدرضا بذری
شب ۳ ماه محرم ۱۴۰۴
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
Rubika: @mohjat_net
www.Mohjat.Net

