دریای بی انتهاییست پیمانه کوچک من
کوهیست یا یک فلک سر بر شانه کوچک من
از زلف خود گسترم فرش وز اشک شویم زمین را
چون میهمان بزرگیست در خانه کوچک من
باید که در این دل شب بر ماه گردون کنم ناز
که امشب شده بزم خورشید کاشانه کوچک من
دیشب به رویا شنیدم میگفت بابای شهیدم
فردا تویی میهمانم ریحانه کوچک من
من روی نی شمع بودم یک مشت پروانه دورم
دیدم که بال و پرش سوخت پروانه کوچک من
اخر ز جور زمانه مانند زهرا شبانه
در خاک ویرانه شد دفن دردانه کوچک من
من خرد سالی غریبم بر درد جان ها طبیبم
صد کاروان دل شده گم در لانه کوچک من
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net