در این عطش سرا که زمین داغ کرده است
اخر چگونه کودک من تاب اورد
چشمم از این فرات که ابی نمیخورد
سقا مگر برای علی اب اورد
گردیده بود سینه من خشک از عطش
اری سه روز کودک من مائده نداشت
کارش دگر به حال تلظی کشیده بود
یعنی که اب دادن او فایده نداشت
هل من معین شنید و دگر قید عمر زد
خود را رها از این قفس گاهواره کرد
میخواست تا که قدرت خود را نشان دهد
یاد از علی نمود و قنداقه پاره کرد
من تیر اه سینه به قبرش گذاشتم
بابای او ز قد کمانش کمان گذاشت
یک نیزه دار امد و بعد از من و حسین
جای به خاک رفتن او را نشان گذاشت
***
ببینید ببینید گلم رنگ ندارد
اگر امده میدان سر جنگ ندارد
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.