تاریخ انتشار:
بازدید: 2,471 بازدید



در کنج زندان بلا جان می سپارم
غیر از غم یاران خدایا غم ندارم
سر تا به پایم همچو شمعی آب گشته
چون مرغ پر بسته شده این حال زارم
در غصه و تاب و تبم جانم رسیده بر لبم
خلصنی یا رب
*******
باب الحوایج هستم اما خود گرفتار
من اشنای یارم و در بند اغیار
می سوزم و می سازم از جور زمانه
زندان به یاد حق برایم گشته گلزار
قوتم فقط سیلی شده رویم دگر نیلی شده
خلصنی یا رب
*******
چشم فلک بر غربت آقا ببارد
تنها و مظلومانه او جان می سپارد
این لحضه های آخر عمرش خدایا
بر روی لبهایش چنین زمزمه دارد
رضا کجایی پسرم نور دو چشمان ترم
خلصنی یا رب
کربلایی جواد مقدم
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net