دستم به پهلو آشفته گیسو
از من نپرسی یه وقت معجرت کو
هیچی نپرس از گوشواره من
من هم نمیپرسم انگشترت کو
بابا پر از کبودیه تن من
بابا اتیش گرفته دامن من
بابا بابا بابا بابا
چشمت روشن منو زدن وای وای وای
خندیدن به لباس من وای وای وای
****
باید سرت رو رو دست بگیرم
از نیزه دارا تو رو پس بگیرم
مثل قدیما میخوام که بابا
بوسه ازت هر جوری هست بگیرم
بابا اسیری حق من نبوده
بابا ببین که صورتم کبوده
بابا بابا بابا بابا
چشمت روشن منو زدن وای وای وای
خندیدن به لباس من وای وای وای
****
از سیلی زجر من بی قرارم
گفتم نزن من که بابا ندارم
هر جا منو زد با پا منو زد
یا فاطمه گفتم اما منو زد
بابا یه شب بالا سرم رید و
بابا موهامو بی هوا کشیدو
بابا بابا بابا بابا
دارم از دستشون حراس وای وای وای
کشتن ما رو عمو کجاست وای وای وای
حاج حسین سیب سرخی / شب ششم ماه صفر 1395
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست