دستی رسید و بال و پرم را کشید * حاج محمود کریمی

بازدید: 793 بازدید

دستی رسید و بال و پرم را کشید و رفت

از بال من شکسته ترین افرید و رفت

خون گلوی زیر فشارم که تازه بود

با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت

بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت

وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت

رازی نشد به بالش سختی که داشتم

زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت

شاید مرا ندید در ان ظلمتی که بود

با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت

روزم لگد نخورده به اخر نمی رسید

با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت

دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم

پلکم به زخم رو زد و در خون تپید و رفت

از چند جا ضریح تنم متصل نبود

پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت

تابوت از شکستگی ام کار می گرفت

گاهی سرم به گوشه دیوار می گرفت

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر