تاریخ انتشار:
بازدید: 1,799 بازدید



دل محزونه داره میخونه به یاد مادر چشام بارونه
داغ عجیبی رو قلبم نشسته
راه گلومو یه بغضی که بسته
شهر مدینه دلم رو شکسته
خودم دیدم تو کوچه راه مادرم رو سد کرد
خودم دیدم زخم زبون حال و روزش رو بد کرد
خودم دیدم چادر مادر منو لگد کرد
وای حسن حسن جان
*****
با قلبی خــون ندارم سامــون تا دیدم سوختی شدم نیمه جوون
خوب شد که زینب تو کوچه نبوده
حالا کـه می بینه چهرت کبـوده
می پرسه مادر گناهت چی بوده
مادر من تو با صورت خوردی زمین واویلا
مادر من تــو کوچه پیر شـدم ببین واویلا
مادر من چه زود شدی خونه نشین واویلا
وای حسن حسن جان
کربلایی نریمان پناهی / شب نهم ماه صفر 1397
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست
