دوباره اشک ماتم مصیبت همینه
تموم شد روزای خوشی مدینه
پیمبر از این شهر دیگه داره میره
باید عالم امشب از این غم بمیره
دلش بی قراره وصال حبیبه
توی امتش هم خدایی غریبه
داره میره با اون دل آسمونی
ندیدن از آقا به جز مهربونی
حالا وقت رفتن دلش بی قراره
به جز حق حیدر وصیت نداره
قلم کاغذی خواست نیاوردن آخر
همونا که حق از علی خوردن آخر
شکایت از این ها به پیش خدا کرد
نفس های آخر علی رو صدا کرد
میشه خون علی جان دلت از زمونه
به دست تو زهرا امانت بمونه
چه روزای سختی برات هست در پیش
یه روزی میگیره درِ خونت آتیش
میبینم از الآن پس از من یه روزه
گل یاسم آروم تو آتیش میسوزه
میبینم از الآن میریزن تو خونه
رو پهلوی زهرا نشون خزونه
بگو ای پیمبر نبودی ببینی
ندیدی تو داغ فرا تر از اینی
نبودی ببینی گلت تو آتیشه
نبودی ببینی چی شد بار شیشه
غم کوچه ها رو ندیدی نبودی
نبودی ببینی چی بود اون کبودی
نبودی ببینی ره چاره گم شد
نبودی ببینی یه گوشواره گم شد
ولیکن یه جایی تو بودی و دیدی
کنار یه گودال با زهرا رسیدی
تو بودی و دیدی خونای گلوشو
تو بودی و دیدی تن زیر و روشو
لب تشنه رو خاک کنار فرات بود
پای قاتلش رو جای بوسه هات بود
حاج سید مجید بنی فاطمه / شب بیست و نهم ماه صفر 1398
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست