دوش چشمی بر زمان انداختم
با کمیت وحی هر سو ساختم
رفتم انجایی که جبریل خیال
با فراتر رفتنش می سوخت بال
چشم بر اغوش عرش انداختم
هفت جنت را مجسم ساختم
لب فرو بستم سخن محرم نوبد
رفتم انجایی که من محرم نبود
سیر کردم با نزول و با سعود
در تمام افرینش هر چه بود
نا گهان کردم به چشم دل نظر
بر زمینی ز اسمان خوب تر
هفت جنت در مسیرش خوشه ای
افرینش در درونش گوشه ای
جنتی دل حلقه در های او
از ملک بهتر کبوتر های او
انبیا ارند بر گردش طواف
اولیا را دشت و صحرایش مطاف
اشک ها در دامنش انجم شده
ملک امکان در درونش گم شده
هم چو مجنون هر طرف بشتافتم
طایری با بال خونین یافتم
محو مات روی زیبایش شدم
مست در بزم تماشایش شدم
گفتمش ای مرغ زیبا کیستی
تو ز اب و خاک این گل نیستی
تو که هستی گو که این جا کجا
گفت من جبریلم اینجا کربلاست
کربلا هم عشق و هم شور من است
کربلا سینای من طور من است
کربلا لوحی ز سر ابتداست
کربلا یک قطعه از خون خداست
***
لالایی لالالایی لالالایی
مثل یک شاپرک از دستای من پر میزنه
داره پر پر میزنه
***
نفس تو سینه دم گرفته بازم چشام و غم گرفته
بهونه حرم گرفته دلم گرفته
ردم نکن که جا ندارم کسی به جز شما ندارم
جز اسم تو نوا ندارم دلم گرفته
ارباب تو این دل شب گدات و دریاب
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.