دویدن با پای بسته بی فایده است
حرف زدن با اونکه مسته بی فایده است
گیرم آخرش کنیز شم حرف اینه
کنیزی که پاش شکسته بی فایده است
بابا به عمو نگی یه وقت دردامو
انگاری نمیدونن احکامو
حرمله بسته به زور دستامو
بابا تنها من با خبرم از فردام
زیر مشت و لگد نامردام
تقصیر زجره فقط سر دردام
اثر خار مغیلانه همش بی هوش میشم
وقتی که جا میمونم تو جای زجر بیا پیشم
بابا بابا بابا
****
واسه من جونی نمونده باباجون
حرف پنهونی نمونده باباجون
بسکه از لاله ی گوشم خون رفته
تو تنم خونی نمونده باباجون
بابا خودمو به خواب زدم بیدارم
من شبا تا خودِ صبح تب دارم
دو تا لخته خون شده گوشوارم
بابا دیگه تو صورت من نازی نیست
کسی به خندیدنم راضی نیست
میگن این بچه یتیم بازی نیست
ای سوال همه ی کبودیا بگو بابا
چه حسابی داشتی با یهودیا بگو بابا
بابا بابا بابا
محمد حسین حدادیان
شب ۳ فاطمیه اول ۱۴۰۳
جدیدترین اشعار ” مشاهده “