دیر آمدم دیر آمدم در داشت میسوخت
هیئت میان وای مادر داشت میسوخت
دیوار دم میداد در بر سینه میزد
محراب مینالید منبر داشت میسوخت
جانکاه قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاه تر آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سر بند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال گل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرن ها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت درِ این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود حیدر داشت میسوخت
شاعر: حسن بیاتانی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net