راهی ره شده بود دخت والای رسول
از میان کوچه میرود با پسرش
بی حیایی ناگاه راهشان را سد کرد
دست سنگین خودش بالا برد
و به رخساره مادر کوبید
مات و مبهوت حسن نیست در باور او
مادرش افتاده
رنگ رخسار حسن گشت سفید
چشم مادر شده تار
دیگر او هیچ ندید
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد
گردیده بود هم دست قنفذ با مغیره
این با غلاف شمشیر آن تازیانه میزد
.
شب ۲۹ صفر ۹۹ کربلایی حسین طاهری
.
متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.