راوی نوشته است غروبی عجیب بود
سر ها به نیزه رفت طلوعی عجیب بود
راوی نوشته است که آتش زبانه زد
در خیمه گاه گشت و فقط تازیانه زد
زن ها و بچه ها که گناهی نداشتند
جز بوته های خار پناهی نداشتند
هر کس دوید از طرفی بین خار و خس
خاکستری ز خیمه به جا مانده بود و بس
پیچیده بود در دل آن دشت آهشان
آتش شبیه شمر شد و بست راهشان
آتش شبیه دست سوی گوشواره رفت
آنگاه سمت غارت یک گاهواره رفت
راوی نوشته است که در شعله های تب
می سوختی و نام پدر داشتی به لب
افتاد تا بر آن تن گلگون نگاه تو
می گشت قتلگاه پدر قتلگاه تو
زینب اگر نبود زمین بی امام بود
یک باره کار عالم و آدم تمام بود
زنده بمان که هستی عالم به هست توست
ای دست بسته حکم رهایی به دست توست
وقت است تا شروع شود کربلا تو
آتش زند به کاخ ستم خطبه های تو
راوی نوشته است که آن جسم چاک چاک
در آفتاب ماند دو روزی به روی خاک
.
شب جمعه شب زیارتی امام حسین
متن روضه امام حسین
کـتاب مـداحی تخفیف ویژه » مـشاهده
دانـلود کتاب مداحی رایـگان » مـشاهده
گـلچین شـعر و صـوت هـا » مـشاهده
ایراد تایپی متن شعر رو اطلاع بدید
Mohjat.Net
.