


متن شعر
رسیدن بخیر ای سر و روی خونی
یه دردایی دارم بعیده بدونی
وای سرم پیکرم تو از زخمای من نداری خبر
وای سرت حنجرت به من گفته بودی که رفتی سفر
تو تو سفر چی شده که زخم لب از همه است تازه تر
چیزی از من نپرس که گوشواره هامِ همین دور و بر
******
نمیبینه چشمام یا اینجا بی نوره
این عطر بابامِ یا بوی تنوره
وای ببین رو زمین با چه حالی از هوش رفته رباب
وای ببین دستمو اینا جای سنگه اینا هم طناب
جون من غم نخور اصلا ما نرفتیم به بزم شراب
هر چی شد بستته روی پای من دیگه راحت بخواب
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

