روح از تن عشق پر زد و رفت
بر جان علی شرر زد و رفت
مولا چو رسید در کنارش
تا دید به چشم اشکبارش
که فاطمه با قد خمیده
چادر به روی سرش کشیده
حس کرد که قدرتی ندارد
چون فاطمه حرکتی ندارد
آن یل که به فتح خیبر آمد
بیجان به کنار بستر آمد
از اشک شدهست خیس رویش
زد خنجر، بغض بر گلویش
یک لحظه نگاش کرد مولا
آرام صداش کرد مولا
انگار فلک ز حرکت افتاد
مولای سخن به لکنت افتاد
کای دختر خاتم رسولان
من با توام ای رسول را جان
ای مادر زینبین! برگرد
بی تو چه کند حسین؟ برگرد
زد پرده کنار و دید بانوش
خوابیده و زخم روی ابروش
از بیکسی علی چه گویم؟
شد بسته به استخوان گلویم
بگذار بگویمت به فریاد
چون طفل علی به گریه افتاد
فرمود که چشم بسته وا کن
یک بار دگر مرا صدا کن
ای دُرّ یگانه پیمبر
رحمی به من علی کن آخر
? اخبار، اشعار و محصولات مهجه را در کانال تلگرام دریافت کنید
? اشعار کامل محرم ۱۳۹۷ مداحان رو از اینجا دانلود کنید
? www.mohjat.net
? @mohjat_net