روز سپید سمت شب تار میرود
وقتی که یار جانب اغیار میرود
بر عکس هر سری که به کوچه قدم زده
این بار بی عمامه و دستار میرود
یاد مدینه را به دلش زنده کرده است
این اتشی که تا سر دیوار میرود
سجاده اش کشیده و او را کشانده اند
در کوچه های شهر به نا چار میرود
فرصت نداده اند که نعلین پا کند
دارد به پای بی رمقش خوار میرود
دست رسول بهر نجاتش رسیده است
شمشیر سمت حنجره هر بار میرود
از هر چه بگذرم سخن یار بهتر است
عصر است و شمر جانب سالار میرود
یا ایها الرسول ببین بعد ساعتی
دارد به نیزه ای سر سردار میرود
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است