روی نی موی تو در باد رها افتاده
در فضا رایحه ای روح فزا افتاده
سر تو میرود و پیکر تو میماند
از هم آیات وجود تو جدا افتاده
آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند
آتش آن است که در خیمه ما افتاده
دم گودال دلم ریخت که انگشتت کو
حق بده خواهرت این گونه ز پا افتاده
عاقبت دید رباب آنچه نباید میدید
آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده
من به میل خود از اینجا نروم میبردم
تازیانه که به جان تن ما افتاده
میشمارم همه طفلان حرم را دائم
وای که دخترکت باز کجا افتاده
زجر رفته ست سراغش که بیارد او را
آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده
هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم
دو سه دندان تو ای عمه چرا افتاده
شاعر: محمد رسولی
حاج سید مجید بنی فاطمه / شب سوم ماه صفر 1396
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست