رو قلبم داغ تن بی کفنت مونده
تنها این پیروهنت پیروهنت مونده
بیا و نذار انقدر که چشمم به در باشه
نذار این دل تنها ازت بی خبر باشه
به یاد لباتم من با چشمای بارونی
به اندازه دنیا دلم خون میدونی
ای جان زینب
****
ای تنها همسفرم همسفرت هستم
امشب من منتظرم منتظرت هستم
سر تو روی نیزه دل من می سوزوند
لبات تکون می خورد و رو نیزه قران می خوند
تو کوچه ها چشمام و به چشم تو می دوختم
با هر قدم میمردم با هر نفس می سوختم
ای جان زینب
****
از تل زینبیه تا بغل گودال
با دست و پا زدنت بردی من و از حال
تو رفتی و از خیمه من اومدم دنبالت
تا دیمت افتادم کنار اون گودالت
تو خاک و خون می غلطید تن نیمه جون تو
توی دستاشون دیدم سر غرق خونت رو
ای جان زینب
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است