زبونم وا نشد آخر | حسین ستوده ۱۴۰۳ | متن شعر

بازدید: 1014 بازدید
کربلایی حسین ستوده

زبونم وا نشد آخر

صدا کنم تو رو خواهر

بگم جانم رقیه جان

بگی جانم علی اصغر

نشد صدات کنم

کاری برات کنم

حالا میتونم از رو نیزه ها

فقط نگات کنم

باید دعا کنم

دستاتو وا کنم

دستای زجر لعنتی رو از

موهات جدا کنم

میزننت دلم پره رقیه جان

به غیرتم بر میخوره رقیه جان

****

دیدم از نیزه زخماتو

شنیدم آهِ درداتو

یه روزه پیر شدی انقدر

چیکار کرد زجر مگه با تو

دختر نداشت مگه

افتاد سرم اگه

خواستم به زجر بگم بهت

هی ناسزا نگه

هول میده باز تو رو

میگه سریع برو

ولی با پاش گرفته سفت

گوشه ی چادرو

جای لگد رو چادره رقیه جان

به غیرتم بر میخوره رقیه جان

نظرتون درباره شعر این نوحه چیه؟
لطفا برامون بنویسید

 

▪️جدیـدتـرین اشعار در ایـتا » عضویت
▪️جدیدترین اشعار در تلگرام » عضویت

جهت دانلود صوت کلیک کنید
مداحی جدید؛ کربلایی حسین ستوده
شب پنجم ماه صفر ۱۴۰۳
مهجه؛ انتشار جدیدترین متن مداحی
ایـراد تـایپی متن شعر رو اطـلاع بدید
صفحات مهجه در شبکه‌های اجتماعی

eitaa.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
Mohjat.net
.

متن کامل »