تاریخ انتشار:
بازدید: 1,866 بازدید



زبونم وا نشد آخر
بگم جانم رقیه جان
بگی جانم علی اصغر
نشد صدات کنم
کاری برات کنم
حالا میتونم از رو نیزه ها
فقط نگات کنم
باید دعا کنم
دستاتو وا کنم
دستای زجر لعنتی رو از
موهات جدا کنم
میزننت دلم پره رقیه جان
به غیرتم بر میخوره رقیه جان
****
دیدم از نیزه زخماتو
شنیدم آهِ درداتو
یه روزه پیر شدی انقدر
چیکار کرد زجر مگه با تو
دختر نداشت مگه
افتاد سرم اگه
خواستم به زجر بگم بهت
هی ناسزا نگه
هول میده باز تو رو
میگه سریع برو
ولی با پاش گرفته سفت
گوشه ی چادرو
جای لگد رو چادره رقیه جان
به غیرتم بر میخوره رقیه جان
نظرتون درباره شعر این نوحه چیه؟
لطفا برامون بنویسید
▪️جدیـدتـرین اشعار در ایـتا » عضویت
▪️جدیدترین اشعار در تلگرام » عضویت
مداحی جدید؛ کربلایی حسین ستوده
شب پنجم ماه صفر ۱۴۰۳
مهجه؛ انتشار جدیدترین متن مداحی
ایـراد تـایپی متن شعر رو اطـلاع بدید
صفحات مهجه در شبکههای اجتماعی