زرق و برق سفره شاهانه میخواهم چه کار
اشک چشمم هست آب و دانه میخواهم چه کار
اولین شرط سلوک عاشقی اواره گی ست
از ازل دربه درم کاشانه میخواهم چکار
چشم های من که با خواب سحر بیگانه اند
قصه ی شمع و گل و پروانه میخواهم چکار
گیسوی اشفته ام دارد نشان از عاشقی
زلف خود بر باد دادم شانه میخواهم چه کار
من خراب باده نه بلکه خراب ساقی ام
در غیاب حضرتش میخانه میخواهم چه کار
انقدر دیوانه ام امشب که از فرط جنون
از قدح سر میکشم ، پیمانه میخواهم چه کار
مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش
انبیا و اولیا چشم انتظار دیدنش
مرتضی با دست خود آیینه قرآن میبرد
فاطمه گهواره را در زیر ایوان میبرد
شور و شادی طلوع افتاب هاشمی
غصه و غم را ز دل های پریشان میبرد
با دو تا خورشید روی گونه هایش دیدنی ست
آبرویی را که از ماه فروزان میبرد
چشم خود را برنمیدارد علی از چشم او
با تبسم کردنش دل از پدرجان میبرد
جامه اش را انبیا در باغ جنت دوختند
حور عبا ، عمامه اش را نیز غلمان میبرد
بوسه بر قنداقه اش عیسی بن مریم میزند
مرهم از خاک رهش موسی بن عمران میبرد
با وجود یوسف زهرا یقینا بعد از این
یوسف کنعانیان زیره به کرمان میبرد
افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی گمان
مادرش داردعروس از خاک ایران میبرد
سفره سوری پیمبر با علی انداخته
هر کسی که میرسد رزق فراوان میبرد
هر که هرچه هدیه اورده به یمن مقدمش
با دعای فاطمه دارد دو چندان میبرد
حاتم طایی برای شام خود سر میرسد
از میان سفره ی آقای ما نان میبرد
بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود
تکه ای ران ملخ نزد سلیمان میبرد
خلق میخوانند کشتی نجات عالم است
هرچه که بنویسم از خوبی این اقا کم است
در زمین و آسمانها صحبت آقای ماست
نوبتی باشد اگر هم نوبت آقای ماست
مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته
حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست
رحمة الله است مثل رحمة للعالمین
خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست
در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است
لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست
فطرس بی بال و پر هم به امیدی امده
پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست
روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد
این ترحم این تفضل بابت آقای ماست
ارمنی ها و کلیمی ها به او دل داده اند
دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست
نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند
جنتی باشد اگر هم جنت آقای ماست
هر که به هرجا رسید از نوکری او رسید
خوشبحال هرکسی که رعیت آقای ماست
بهتر از اینکه دوای درد ما را میدهد
بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست
لقمه های نانش از این رو به آن رو میکند
چه اثرها در غذای هیئت آقای ماست
پیش پایمان همیشه این و آن پا میشوند
این همه ارج و مقام از برکت آقای ماست
ما بدی هم که کنیم او باز خوبی میکند
باز خوبی میکند این خصلت آقای ماست
آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است
شافع فردای محشر حضرت آقای ماست
میکشد پای مرا آخر به سوی کربلا
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
بر مشامم میرسد عطری که خیلی آشناست
آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست
از نبل غزه یمن یا از حلب که بگذریم
کربلای دیگری در خاک خان طومان به پاست
قتلگاه دیگری آنجا تدارک دیده اند
شاهد این ادعا سرهای روی نیزه هاست
باز هم درد اسارت باز هم مظلومیت
ریسمان هایی به دست بچه های مرتضاست
چه پسرهایی که از امروز بی بابا شدند
چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست
به تمام خیره سر های زمین فهمانده اند
هم دمشق از آن ما هم زینبیه مال ماست
“کلنا عباسک” تنها به این معناست که
شیعه ی حیدر شهید راه ناموس خداست
با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است
نوکر ارباب قطعا پیش مرگ زینب است
شاعر: علیرضا خاکساری
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است