زمین به لرزه در آمد شکست کنگره ها
رها شدند خلایق ز بند سیطره ها
شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها
صدای همهمه موبدان زرتشتی
هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها
شب ولادت فرخنده بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهره ها
دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها
جهان به یُمن حضورش بهشتی از برکات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش
منجمان مسلمان برق چشمانش
ز انبیاء الهی که رفته تا معراج
به غیر از او که ملائک شدند حیرانش
مقام بندگی اش را کسی نمیداند
پیمبران اولو العزم مات ایمانش
بساط ذکر سماوات را به هم میریخت
نماز نیمه شب و شور صوت قرانش
اویس های قرن را ندیده عاشق کرد
تبسم لب داوودی غزل خوانش
شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد
به دست پاک محمد کلید رضوانش
امیر و قافله سالار کاروان نجات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
مسیح مکه شد و نبض مرده را جان داد
به مرگ دخترکان قبیله پایان داد
خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد
به جای تیغ جهالت به عشق میدان داد
نماز شکر سپیدار ها چه دیدن داشت
همان شبی که سپیده اذان باران داد
نبیست پیر خرابات و ساقی اش حیدر
در ابتدا به علی او شراب عرفان داد
تبسمش به کسی چون بلال عزت داد
مسیر اصلی دین را نشان انسان داد
چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد
برات مردم ری را به دست سلمان داد
شب تجلی مهتاب روشن عرصات
نثار مقدم پرخیر و برکتش صلوات
کبوترم نشدم تا کبوترش باشم
دخیل گنبد سبز و مطهرش باشم
زمان نداد اجازه که مشق عشق کنم
غلام مسئله آموز منبرش باشم
چه قدر دیر رسیدم سر قرار وصال
چه شد نخواست که عمار محضرش باشم
قبول شیعه خوبی نبوده ام اصلا
نشد که حلقه به گوش برادرش باشم
خدا کند که مرا از قلم نیندازد
بهشت مست می جام کوثرش باشم
به حال و روز خودم فکر میکنم انگار
قرار بوده که گریان دخترش باشم
شب گرفتن حاجت زیارت عتبات
نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net