زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش
ز سر های عزیزان چیده گلدان گِرد میدانش
به خورشید قیامت میشود منجر به هر جلوه
تشرف های آئینه به صحن شبنمستانش
به زیل نام او جز حاشیه متنی نمیجوشد
که دارد منشئاتش شأن فرعیت به عنوانش
چنان وقت کرم از شش جهت بر تاخت می آید
که از پیراهن خود نیز رد گردد به طوفانش
کدامین نعره از سجاده حیدر را مدد فرمود
که میپوشد نعم یا سیدی شمشیر عریانش
زکاتی داشت خونم گیج تحویلش شدم دیدم
که حتی میرود عید سعید فطر قربانش
دچار رنگ تیغ جلوه اش هم بهت مقبول است
شهید آید به محشر هر جان بازد به بهتانش
زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی
که صد چشمی نگهدار است او را مرد مردانش
ز کوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان
که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش
اگر میلش به اطعام تجلی میکشد حیف است
سر ما شاعران را خود نسازد آب گردانش
گناهانم فدای عصمت محضی چنین یا رب
که یوسف میشود با دیدن او گرگ کنعانش
چنان معصوم بگذشته است از همسایه اش کز
شوق به کارت میبرد مریم هنوز از چشم جیرانش
اگر از ناز عزت پشت پلکی میکند نازک
همان کیفیت لطف است افتاده به مژگانش
به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید
علی موسی الرضا پیدا شد از آئینه بندانش
به قم به چادرش افتاده جمعی یا رضا گویان
گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش
چنین شأنی که من میبینم از حیث احد کامل
ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش
حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد
چو لولای درِ جنت بچرخد تحت فرمانش
به شأن خویش دارد التجی از فرط آگاهی
اگر دستی بگیرد در خرامیدن به دامانش
عبور از شام ظلمانی است شرط مردن روشن
کلید برق هستی مانده در آن سوی دارانش
جلالت مرحمی از نوع دیگر دارد ای غافل
همان شمشیر بیرون میزند آخر ز درمانش
به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد
نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش
به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش آمد
کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش
به امکان کسی دلداده ام کز شدت اعجاز
جمل را در ته سوزن کند با بار کوهانش
مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعر الکن
به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش
شاعر: محمد سهرابی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
جدید ترین متن نوحه و متن مداحی از تمام مداحان در وب سایت مهجه
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
سایت مهجه | www.Mohjat.net
@Mohjat_net
#Mohjat