زینب که از قبیله احسان و رحمت است
نامی بلند مرتبه و با کفایت است
زینب نسب به کوثر و والعادیات داشت
مثل جزیره بین دو دریای رحمت است
از سمت مادری نسبش رو به انبیاست
پس پشتبان زینب کبری نبوت است
از جانب پدر نسبش رو به اولیاست
پس پیش روی زینب کبری امامت است
از بس کریم دور و برش را گرفته است
زینب به رتبه وارث تاج کرامت است
به به به این که دختر نهج البلاغه و
استاد درس های فصاحت بلاغت است
عقلم به کنه جاه و مقامش نمی رسد
قطعا مقام کوچک زینب شفاعت است
زینب بزرگ دختر زهرا و حیدر است
زینب زلال وسعت دریای کوثر است
تا حیدر دوباره زینب حسین شد
انگشتر اشاره زینب حسین شد
جای پدر برادر و مادر حسین داشت
هم طفل شیرخواره زینب حسین شد
آن جبرئیل بی سر و عمامه را که دید
قرآن پاره پاره زینب حسین شد
ماهی به روی نیزه و خورشید در تنور
هفتاد و دو ستاره زینب حسین شد
هم غربت همیشه زینب حسین گشت
هم حسرت هماره زینب حسین شد
گرچه به اوج معنی بیچارگی رسید
اما تمام چاره زینب حسین شد
زینب تمام کرب و بلا را به دوش داشت
پیغام سرخ خون خدا را به دوش داشت
زینب اگر چه قبله ولی قبله گاه داشت
مانند کعبه بود که چادر سیاه داشت
تا بچه های او برسند از لهیب دشت
چشمی سوی برادر و چشمی به راه داشت
عباس بود قاسم و اکبر حسین بود
زینب تمام عمر دلی رو به راه داشت
طفلان به زیر چادر او خانه داشتند
زینب همیشه وسعت یک خیمه گاه داشت
زینب به جز خدا که پناه همیشگی ست
والله بی مبالغه شش جان پناه داشت
اما قسم به عشق که از وقت بچگی
زینب همیشه دلهره از قتلگاه داشت
از بُهت ظهر تا دل گودال تا غروب
زینب چقدر گریه خود را نگاه داشت
جانم فدای زینب و انبوه غصه هاش
جانم فدای تشنگی سرخ بچه هاش
زینب چقدر زخم شهیده ببیند و
بر چهره ها کبوده کشیده ببیند و
تا کی کنار شعله آتش بگرید و
تا درب خانه خون چکیده ببیند و
آخر چقدر نوزده ماه تشنه کام
شمشیر روی فرق سپیده ببیند و
از تشت زهر تا دل گودال قتلگاه
زینب چقدر قلب دریده ببیند و
بر روی نیزه های غریبی خدای من
زینب چقدر راس بریده ببیند و
از ظهر سرخ روز دهم تا به اربعین
زینب چقدر داغ ندیده ببیند و
هشتاد و چند بانوی در هم شکسته را
زینب چقدر قد خمیده ببیند و
کنج خرابه های پر از درد و زخم و داغ
پای رقیه خار خلیده ببیند و
خاکم به سر خدا چه کنم خاک بر سرم
زینب چقدر چشم دریده ببیند و
زینب حجاب لطف خدا بود بر سرش
عشق حسین و آل عبا بود در سرش
زینب هنوز هم غم سرخی خجسته را
زینب هنوز مادر پهلو شکسته را
زینب هنوز خاطره کوچه یادش است
دست کبوده بسته و زخم نبسته را
زینب هنوز خاطره هایش شمردنی ست
زینب هنوز شمر به سینه نشسته را
زینب هنوز سرخی گودال یادش است
زینب هنوز حنجر از هم گسسته را
اسبان و نعل تازه و گل های سرخ دشت
زینب هنوز سینه در هم شکسته را
زنجیرهای زخمی و شلاق های مست
زینب هنوز دخترک دست بسته را
زینب هنوز هم که هنوز است عاشق است
زینب هنوز خاطره ی دسته دسته را
زینب هنوز این همه سال ایستاده است
بر قله های مرز محال ایستاده است
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.