


سایه میبینم هراسونم
متن شعر
سایه میبینم هراسونم
راه میخوام برم نمیتونم
اقتدارمو نگه داشتم
بعد کربلا تو میدونم تو میدونم
من خودم خیلی بی حوصلم جون بابا
من خودم بازی نمیکنم با بچه ها
آی پام میسوزه دستام میسوزه
جاموندم اون شب از اون شب
چشمام میسوزه
****
با سرت روشن کلیسا شد
دخترت ام ابیها شد
مادرت میشم منم وقتی
راهب از نورت مسیحا شد مسیحا شد
من خودم خواستم شبیه مادرت بشم
مثل یک مادر مواظب سرت بشم
آه از وقتی که زخمات وا میشه
خون جاری میشه قلب من
واویلا میشه
****
بیشتر از جسمم دلم خونه
دنیا اینجوری نمیمونه
تشنه میمونم شبیه تو
تا سرت بیاد تو ویرونه تو ویرونه
من خودم بی تو به چیزی لب نمیزنم
مثل تو این رخت کهنه میشه کفنم
شب شد مثل روز خورشید در اومد
گفت بر میگرده میبینی
آخر سر اومد
حاج محمود کریمی
شب ۳ ماه محرم ۱۴۰۴
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
Rubika: @mohjat_net
www.Mohjat.Net

