شب قدر است و باز بی قدرم * حاج محمود کریمی

بازدید: 3120 بازدید

شب قدر است و باز بی قدرم

امدم گرچه باز بی چیزم

مثل هر سال گریه می کنم و

به سرم اب توبه میریزم

هستم امشب اسیر خوف و رجا

به تو از بس نیاز دارم من

اظطرابم برای عفوم نیست

به خودم اعتراض دارم من

من علی مذهبم بنا بر این

جز تو من رو نمیزنم به کسی

تو به ذات خودت قسم خوردی

قول دادی به داد من برسی

قول شبهای قدر هستم من

که بر هر معصیت شکسته شدم

تو سر قول های خود ماندی

از خودم نا امید و خسته شدم

من برایت چه کار کردم که

این همه دارم انتظار از تو

هیچ در خاطرم نمانده خدا

جز کرامات بی شمار از تو

توبه ها اشک و ناله هایم را

تار و مار گناه غارت کرد

با خودم فکر می کنم که مرا

دست و دل بازیت بد عادت کرد

مگذار ای عزیز در غفلت

این محاصن همه سفید شود

تو قسم خورده ای که نگذاری

احدی از تو نا امید شود

حاجتم از تو یک چیز است

اینکه بیزار از گناه شوم

به امیدی که عاشق علیم

سر این عشق سر به راه شوم

هر چه هستم به ابروت قسم

دره این خانه افتخارم علیست

هر کسی زنده است با عشقی

انکسی که دوست دارم علیست

حب مولا علی به من جنم

تن ندادن به جرم و لغزش داد

کیمیاییست این محبت که

به دل بی بهام ارزش داد

هر شب قدر مادرم می گفت

تا ابد باش خانه زاد علی

شیر مادر حلالمان باشد

شب امرزش است ناد علی

تیغ بر فرق تا فرود امد

اخرین حالت سجود امد

شد خلاص از غم همان دم که

فاطمه با رخ کبود امد

تیغ بر فرق تا فرود امد

مرگ اغوش را گشود امد

انچنان تا میان ابرو رفت

به گمانم به سر عمود امد

تیغ بر فرق تا فرود امد

فاطمه ناله کرد یا حیدر

فاطمه فکر فرق مولا بود

مرتضی در عزای ضربه در

تیغ بر فرق تا فرود امد

مرتضی بست چشم و رفت از حال

به خداوند کعبه راحت شد

گشت محراب گودی گودال

تیغ بر فرق تا فرود امد

از تن شیر حق که رفت توان

گفت ارام و زیر لب به حسن

که عزیزم نماز را تو بخوان

کنج محراب سر گذاشت به خاک

دید از زیر پلک مردم را

که رکوع و سجود می کردند

زیر لب داشت این ترنم را

من بمیرم برای ان تشنه

که سرش را نهاد بر روی خاک

صورتش خشک خشک مثل کویر

زلف هایش پر از خس و خاشاک

دید از زیر پلک پر خونش

اقتدا کرد حسین بر حسنش

یاد ان سجده بود در گودال

در مناجات و دست و پا زدنش

دید از زیر پلک پر خونش

اظطراب حسین وقت سلام

دید از زیر پلک می بیند

لشکر کوفه رفت سمت خیام

دید ان پاره پاره پیکر را

لحظه های نفس نفس زدنش

خواست تا خیمه را صدا بزند

با لگد کوفت شمر بر دهنش

همه صحنه های در گودال

سر او روی پای مادر بود

 

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر