شب وصله برای من
در آغوش خدای من
سوی یار قدمهای من
پس از عمری شکیبایی
شده اکنون تماشایی
هوای این دل زهرایی
میروم به خاطر دلم
میروم به سوی حاصلم
میروم ولی شکسته بالم
میروم به دامن سحر
میروم به آخرین سحر
میروم به سمت اوج عالم
****
کسی از من نپرسیده
گل قلبم که خشکیده
از این عالم چرا رنجیده
چنان داغی به دل دارم
که عمری را عزادارم
همه شب ها به یاد یارم
میمیرم به شوق روی او
میمیرم برای بوی او
میمیرم به یاد زخم پهلو
میمیرم ز یاد کوچه ها
میمیرم ز داغ شعله ها
میمیرم ز یاد دست و بازو
****
فقط رفتن شفای من
فقط وصلِ دوای من
پس از عمری تسلای من
به هر آوا که دل دادم
به یاد او می افتادم
غم زهرا نرفت از یادم
میبینم دوباره من تو را
میبینم تو را ای آشنا
میبینم شبیه خواب و رویا
میبینم تو را کنار دل
میبینم ز تو قرار دل
میبینم شبیه موج دریا
****
شده کوفه سیه پوشم
فلک برده در آغوشم
ولی دارم غمی بر دوشم
بدون من در این شبها
چه میسازد در این دنیا
که دل خوش بود به نان و خرما
خداحافظ ستاره های شب
خداحافظ زمین و تاب و تب
خداحافظ دل کبود زینب
خداحافظ همه خرابه ها
خداحافظ سرشک بی صدا
خداحافظ که جان رسیده بر لب
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است