شهید شدی ولی پیکر تو دست نخورد
میان معرکه خون سر تو دست نخورد
اگر چه در اثر زهر میزدی پر و بال
ز تیر و نیزه به بال و پر تو دست نخورد
هزار شکر به پیروهن عبای شما
برابر نگه خواهر تو دست نخورد
اگر چه دست تو بسته شد با طناب ستم
به نقش ایه انگشتر تو دست نخورد
سه بار تیغ به رویت کشیده شد اما
به مصحف بدن اطهر تو دست نخورد
نفس نفس زدنت سخت شد ولی اقا
به ضرب تیغ کسی حنجر تو دست نخورد
کسی ندید جسارت شود به ناموست
دگر به زینتی دختر تو دست نخورد
غروب روز دهم بود عمه ات می گفت
رقیه حرف بزن معجر تو دست نخورد
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است