طفلی حسن که شاهد رازی مگو شده
رازی که باعث غم و بغض گلو شده
زانو بغل گرفته و خون گریه میکند
از بعد ماجرای فدک زیر و رو شده
در خانه مینشیند و بیرون نمیزند
در کوچه با چه حادثه ای روبرو شده
آتشفشان غیرت او شعله میکشد
شاید کسی مزاحم ناموس او شده
حس میکند که باز زمین خورده مادرش
میدید چادرش دو سه جایش رفو شده
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.