عذار نیلی و قد خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل تماشا کن
که از جسم شهیدانت دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل
که من بر تو خبر های فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر از چوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
ز اشک چشم و سوز سینه مجروح و خون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم موی آشفته تن خسته رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
ز سیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه میثم بر آوردم
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
حاج محمود کریمی / ظهر اربعین ماه صفر 1395
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست