عطا کردی خطا کردم خطا کردم عطا کردی
وفا کردی جفا کردم جفا کردم وفا کردی
تو بی شرمی ز من دید و بر رویم نیاوردی
ز عبد بی حیای خود حیا کردی
مرا هر لحظه زنجیر گناهی بود بر گردن
تو خواندی و مرا از آتش دوزخ رها کردی
من از تو قهر کردم تو پیام آشتی دادی
کرم کردی دوباره این فراری را صدا کردی
منه بیچاره از غفلت دویدم جانب شیطان
تو از رحمت مرا با دوستانت آشنا کردی
تو بخشیدی گناهم را خریدی اشک و آهم را
تو زخمم را شفا دادی تو دردم را دوا کردی
من از فرمان تو کردم تمرد بار معبودا
تو حاجات مرا بر لب نیاورده روا کردی
من از خود آبرو بردم تو بر من آبرو دادی
من از غفلت چه ها کردم تو از رحمت چه ها کردی
اگر میخواستی در آتش قهرت بسوزانی
چرا این رو سیه را زائر کرب و بلا کردی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است