غربت میباره از نگاش آروم نمیگیره چشاش
از سوز و داغ دلش
از هُرم اشک و ناله ها شد دشت سرخ لاله ها
دوباره باغ دلش
هر چند که میسوزه تنش از شعله زهر جفا
اما دلش خونِ به یاد خاطرات کربلا
پیچیده تو هفت آسمون سوز صداش
خون میچکه از آسمون گریه هاش
واویلتا
****
پاهاش شده پر آبله جای کبود سلسله
مونده به روی پرش
با خاطرات کاروان از طعنه های شامیان
زخمی پلک ترش
پای برهنه رفته هر جا پا به پای قافله
یادش نمیره کینه های زجر و شمر و حرمله
هم با سه ساله خورده سیلی از عدو
هم دیده روی نیزه ها رأس عمو
واویلتا
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست