غرورم را شکسته خنده نا محرمی یا رب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی افتد
جماعت داشت می آمد دلم لرزید میگفتم
که بی خود راه نا مردی به ما این سو نمی افتد
کشیدم قد به روی پایم و آن لحظه فهمیدم
که حتی رد باد سیلی اش بر گونه می افتد
به روی شانه ام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی افتد
میان خاک میگشتیم و میگفتم
خدایا گوشواره اینقدر آن سو نمی افتد
نشد حایل کند دستش گرفته بود چادر را
که وقتی دست حایل شد کسی با رو نمی افتد
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net