قسم به غربت خاکی که فوق تفسیر است
هوای شعر برای بقیع دلگیر است
چگونه شعر بگوید دلی که میگیرد
الا بقیع چرا شاعرت نمی میرد
بقیع سامره و کربلا و مشهد نیست
در این سراب خبر از رواق و گنبد نیست
بقیع مثل نجف نیست تا که مهمانش
به راحتی بنشیند میان ایوانش
ولی بقیع بهشتیست با چهار مزار
بقیع مژده سالیست با چهار بهار
چهار مظهر غربت چهار تن مظلوم
چهار قبر غریب از چهارده معصوم
فقط میان بقیع است این قرار تمام
به یک سلام شوی زائر چهار امام
ولی نه آه دلم ناتمام مانده هنوز
به سینه حسرت ارض سلام مانده هنوز
سلام از عمق دل دیده ای که پر ابر است
به مادری که بدون حرم نه بی قبر است
اگر سلام تو آتش به سینه ات افروخت
از آن دریست که روزی میان آتش سوخت
ز هرم شعله در یاس را که پژمردند
در آن هجوم علی را به ریسمان بردند
ز هرم شعله در یاس را که پژمردند
در آن هجوم علی را به ریسمان بردند
میان تلخی آن صحنه غبار آلود
شکست قامت مرد و مدینه شاهد بود
از آن غروب غم انگیز چند سال گذشت
که باز خاطره کوچه از خیال گذشت
مدینه همدم اندوه دودمان علیست
و باز شاهد مردی ز خاندان علیست
که باز آمده آتش در آستانه او
هزار شکر که محسن نداشت خانه او
رسیده اند که از باغ لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
تصورش چقدر سخت می شود ای وای
بزرگ طایفه در کوچه می دود ای وای
کسی نگفت مگر پیر مرد بردن داشت
تن نحیف مگر تازیانه خوردن داشت
میان گریه آرام او بلند نخند
به دست بی رمقش لااقل طناب نبند
عزیز فاطمه را بی اراده می بردند
همه سواره و او را پیاده می بردند
دوید و از نفس افتاد پشت آن مرکب
دوید و از نفس افتاد و گفت یا زینب
اگرچه رفت ولی قامتش خمیده نبود
به نی مقابل چشمش سر بریده نبود
اگرچه رفت ولی سلسله به شانه نداشت
به جای جای تنش رد تازیانه نداشت
متن شعر روضه شهادت امام جعفر صادق