قلب پیغمبر شکست
عاقبت از ساقه ی خود غنچه ی پرپر شکست
بار شیشه داشت او
سنگی آمد خورد و بار شیشه اش آخر شکست
چادرش آتش گرفت
مادر افتاد و در و افتاد و دل حیدر شکست
روضه کم کم باز شد
مرد نامردی رسید و با لگد زد در شکست
ضربه را با ضرب زد
شک ندارم استخوان پهلوی مادر شکست
خرد پیشانی به در
آنقدر محکم که با آن ضربه شاید در شکست
شعله ها بالا گرفت
در میان شعله مادر راه عاشورا گرفت
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.