ببار ای بارون ببار بر دلم گریه کن خون ببار
در شب تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
فدای غم های تو
خون می چکد از چشمان تو
بی تاب روی زیبای تو
میسوزه عالم در پای تو
ای اقا
خون دل اسمون
زبون میگیره صاحب زمون
ای امان ای امان ای امان
عمه جان عمه جان عمه جان
ای عمه
دل زارم در تبه
گوشه چادر زینبه
امشب جون همه بر لبه
روضه خون مادر زینبه
ای زینب
رسیده جون بر لبم
میسوزه سینه پر تبم
اسمون تیره شبم
قربونی غم زینبم
وای زینب
اگر که غوغا نکرد
اگه شکوه ز غم ها نکرد
سفره دلش و وا نکرد
غصه جیگرش و پاره کرد
وای زینب
به امید آمدم سویت برادر
که گیرم اشک از رویت برادر
سرا پای من و فرزند هایم
فدای یک سر مویت برادر
مگو چشمت چرا یاغوت سود است
زمان بخشش بود و نبود است
نکن گریه که زینب هم نگرید
هنوز ای جان برای گریه زود است
دو یاس زینب از بس غصه خورده
شکایت بر خدای خویش برده
اگر رفتند یاران من که هستم
ز غربت دم مزن خواهر نمرده
به سینه زانوان غم گرفتی
عزیز من چرا ماتم گرفتی
سپاه زینبت سرباز دارد
مرا در عشق دست کم گرفتی
بیا دامن مکش از دست هایم
به پایت می فشانم اشک هایم
اگر بی اذن برگردم به خیمه
خجالت می کشم از بچه هایت
مگر بام محبت یک هوا نیست
به خود گفتم که یارم بی وفا نیست
ز هر کس چند قربانی قبول است
ولی از من دو ناقابل روا نیست
بیا در خیمه چشم خویش وا کن
بیا اطفال زینب را نگا کن
دو کودک را که می گوشند مادر
لباس رزم ما را دست و ژا کن
ببین در خیمه گریه پا گرفته
دو کودک ذکر یا مولا گرفته