من آسمان ابری باران گرفته ام
از چشم عمه غیرت طوفان گرفته ام
از لحظه ای که سر روی نیزه گذاشتی
زنجیر بسته راه بیابان گرفته ام
من با وجود ضعف تنم در مسیر شام
با خطبه های عمه مان جان گرفته ام
بابا ببین حکایت دندانمان یکیست
امشب برات روضه دندان گرفته ام
ماهم ولی هلال قدم پر ستاره ام
خورشید خون گرفته به دامان گرفته ام
میدانم از تنور فقط نان میاورند
حالا چطور از تو بوی نان گرفته ام
طفل گرسنه با شکم سیر میزدند
در شهر شام شام غریبان گرفته ام
دیگر خرابه درد سرش گریه من است
بابا ببر مرا که دلم تنگ رفتن است
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net