من دلم آشوبه تو آروم دلی | محمدحسین حدادیان ۱۴۰۳ | متن شعر

دوباره بساط طرب شد محیا دوباره رسیده شب شور و غوغا شب می فروشی شب باده نوشی شب لب نهادن به لب…

از راه میاد یک قافله سهم همه خون دله از راه میاد یک قافله که علمدار داره چه هیبتی از پرچم یل…

صدای گریه میاد از پس پرچین دلامون کیه که بغض گرفتش وا میشه بین صدامون هق هقی که یادمونه از همون بچگیامون…

اینکه بر سینه ی خود داغ برادر دارد نتواند که سر از سینه ی تو بردارد تیرها با همه قامت به تنت…

هزار شکر سرم زیر پرچم حسن است شب ششم شده یعنی محرم حسن است بد است پیش کریمان که بیش و کم…

مهر بتان ورزیده ام زیبا فراوان دیده ام بسیار خوبان دیده ام اما تو چیزی دیگری صدق و صفا را دیده ام…

شد هیزم شعله ور داره میسوزه در آه از این در ثانی شد حمله ور مادر شد بی پسر ای وای مادر…

کاروان چون شهود پیدا کرد به حقیقت ورود پیدا کرد هر کسی رفت در پی سِمَتش پس ابالفضل رود پیدا کرد تا…

برا تو نگرونم آقا به خدا پشیمونم آقا ولی حیف آخه بی خبری تو که از دلِ خونم آقا این روزا توی…

اِسمُکَ اَحلی مِن عسل فی حُبِکَ تَمَت اَجَل اَنتَ رَجایی وَ الاَمَل حَیَ عَلی خَیرِ العَمَل یا عزیزَ الزهرا یا حبیبَ الطاها…