من زینبم که زخمی بغض و بهانه ام
مضمون سرخ یک غزل عاشقانه ام
من روضه خوان حمله صد تازیانه ام
پروانه ام که سوخته ام کنج خانه ام
دستان درد ارزویم را به باد داد
یک اه سرد ارزویم را به باد داد
پاییز شد هوای بهاری که داشتم
بر باد رفت دار و نداری که داشتم
پرپر شدند ایل و تباری که داشتم
ماندند کربلا کس و کاری که داشتم
دستان روزگار مرا بی حسین کرد
من را اسیر داغ شه عالمین کرد
من بودم و عزای بیایان کربلا
بچه یتیم های پریشان کربلا
بر روی نیزه ها سر عطشان کربلا
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
با یاد زخم های تنش گریه می کنم
هر شب برای پیروهنش گریه می کنم
یادم نمیرود که دل از غصه ها گرفت
شلاق هایشان به تنم بی هوا گرفت
دیدم که چکمه ای به روی سینه پا گرفت
یک خنجر شکسته حسین مرا گرفت
دیدم سرش جدا شد و باور نداشتم
جای حسین کاش که من سر نداشتم
حالا عزای زخم تنت قاتلم شده
کابوس دست و پا زدنت قاتلم شده
خون لخته های در دهنت قاتلم شده
با نیزه زیر و رو شدنت قاتلم شده
یادم نرفته خاطره گوشواره را
گودال و ازدحام و تنی پاره پاره را
بعد از وداع بود که روزم سیاه شد
عباسمان که رفت حرم بی پناه شد
با تازیانه ها بدنم راه راه شد
با من هر انچه شد وسط قتلگاه شد
با اینکه روزگار به غارت مرا سپرد
دست کسی و لی به پر معجرم نخورد
از هم گسست بعد تو شیرازه ام حسین
انگار داغدار غمی تازه ام حسین
من در غمت شریک و هم اندازه ام حسین
مجروع سنگ خورده دروازه ام حسین
میرفت بعد غربت صحرای کربلا
نیمی ز من به ناقه و نیمی به نیزه ها
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است