من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
من از آن روز ولادت که ز مادر زادم
بود زخمت به گر نعمت مادر زادم
سالها بود که در بند تعلق بودم
از زمانی که اسیر تو شدم آزادم
هرچه دارم همه از پاکی مادر دارم
رحمت حق به روانش که حسینی زادم
پیش از آنی که پدر جانب مکتب بَرَدَم
الف قامت عباس تو شد استادم
تا کنون لا جرعه از غم خورده ای
تا کنون سیلی محکم خورده ای
مادرت را سمت خانه برده ای
گوشواره دانه دانه برده ای
تا کنون بودی عصای مادرت
ز تو ای زهر ممنونم که خود را کاگر کردی
تو بار من ببستی و محیای سفر کردی
دگر چشمم نمی افتاد به روی قاتل مادر
مرا راحت ز عمری خوردن خون جگر کردی
پیرو راهم امام کربلاست
از قعود من قیام کربلاست
اتش دل از رخم پیدا نبود
غصه های من یکی دو تا نبود
انکه دائم سنگ دین بر سینه زد
نیزه بر پایم ز فرط کینه زد
قامت صبر از صبوری ام خمید
پای منبر به لب جانم رسید
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.