


متن شعر
من که از روز ازل با تو سفر می کردم
شب تنهای خود با تو سحر می کردم
لیک از جور فلک از تو جدا گردیدم
دیده از داغ دلت پر زگوهر می کردم
تن مجروح مرا سنگ نوازش می داد
اگر از ناقه به روی تو نظر می کردم
همسفر آروزی خواهر تو نیست جز این
کاش یک بار دگر با تو سفر می کردم
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

