میروی میبری از سینه دل خون پدر
زخمیِ سوخته ات را کمی آهسته ببر
شانه ی صبر دلم پشت سرت می لرزد
چه کنم پیر شدم چاره ندارم دیگر
به پدر حق بده که این همه بی تاب شده
به خدا دیدنِ این منظره سخت است پسر
که ببینم نفست بین گلو ذبح شده است
یا که افتاده گلویت سرِ راه خنجر
ناخودآگاه تمام بدنم تیر کشید
بعد از این باید علی دست بگیرم به کمر
عمه ات را پسرم گرم در آغوش بگیر
شاید آرام شود در بغل پیغمبر
.
شب هشتم محرم ۱۴۰۰ سید مجید بنی فاطمه
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» اینجا کلیک کنید
.
کــتاب مــداحی جدید »» اینجا کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن شعر را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار با درج لینک مجاز است
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت ما نیست!!
مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
Mohjat.net
.