می رود از خیمه رهایش کنید شعله در اسفند برایش کنید
الحق جا دارد از این دم به بعد حیدر کرار صدایش کنید
قامت او دید خدا امر کرد قبله گه کرب و بلایش کنید
خواهر او گفت به اهل حرم چشم زیاد است دعایش کنید
مالک قلب من و دیوانه هاست هر چه سر اینجاست فدایش کنید
ساقی از این باده سبو می کشم منت این راز مگو می کشم
صحبت این طره ی گیسو کنند آمده تا سجده به ان رو کند
گفت سه ساله به سر دوش تو مثل عمو هست اگر رو کنید
تا که نیفتند زمین کائنات تکیه بر این قوت بازو کنند
هیچ کسی سایه ی زینب که نیست پای تو را پله ی بانو کند
باده ی انگور ندانیم چیست ما گره ی کور ندانیم چیست
رزم بیاموز در این کار زار تا که در آری ز سپاهی دمار
چشم تو کافیست که حیران کند تا چه رسد چرخ زند ذوالفقار
میمنه را دوخته بر میسره فرق ندارند یمین و یسار
یک طرفت ناله ی این المفر یک طرفت لشگری و در فرار
نیست عجب ساقی دریا شدی ریخته بر شانه ی تو آبشار
رفته حرم خواب و تو پا در رکاب نغمه ی لالایی طفل رباب
دید عطش روضه ی تو پا گرفت چشن تو را گریه به زهرا گرفت
خواست زند بوسه به دست تو آب رود شد و دامن دریا گرفت
ای پدر مشک عمود آمد و ضربه زد و راه تماشا گرفت
دست تو افتاد زمین کف زدند مادری از شیر علی را گرفت
بر سر تو ریخته و می برند غارت و دعوا شد و بالا گرفت
فرق تو وا ابرویت از هم گسست وای که یک تیر هم آنجا نشست
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.