ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد
مشک میریزد و چشم تر تو می ریزد
مژه های تو خودش لشکری از طوفان است
تیر را چون بکشم لشگر تو می ریزد
دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند
بی سبب نیست که بال و پر تو میریزد
گیرم امروز ببندم به سرت پارچه ای
صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد
بهترین کار همین است که دستت نزنم
دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد
شده اندازه قاسم بدنت از بس که
قد و بالای تو دور و بر تو می ریزد
مادرم مادر تو مادر تو مادر من
گریه مادر من مادر تو می ریزد
مادرم مادر تو مادر تو مادر من
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.