نفساش مونده رو لبهاش
خیس از اشک شده پلکاش
میگیره با سر آستین اشک از گوشه چشماش
که مبادا نبینه اومده زهراش
نفساش مونده رو لبهاش
شده دلواپس اشکای یتیماش
یتیما هر کی میخونه برا باباش
اومدم که بنالم اومدم که ببارم
غیر تو توی عالم من کسی رو ندارم
نفساش مونده رو لبهاش
داره ظرف شیر میلرزه توی دستاش
پیش چشمای پسر هاش
که لباشون زیر دندون و نگاشون به اشکاش
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است