نور آمد عالم نور باران با شهاب است
عالم همه مهمان بیت بوتراب است
در لحظه این رونمایی هر دعایی
دست دعا بالا نرفته مستجاب است
جمع نفوس مطمئنه جمع و در بین
نفس نفیسی جلوه ام الکتاب است
با بوسه هاشان گرم استقبال از اویند
در کوره این زرگری عالم مذاب است
اقای محشر کینه این نو رسید است
ارباب عالم شان این عالیجناب است
در جام مشتاقان او اب حیات است
این در که امشب باز شد باب نجات است
ان شب که خواب فاطمه تعبیر می شد
سقف بهشت از گل پر از قندیل می شد
ان شب که جمع چار همراه بهشتی
از برترین بانوان تشکیل می شد
ان شب که ناموس الهی پا سبک کرد
حایل به دورش بال جبرائیل می شد
از عرش با جاه و جلال و فر و شوکت
از مقدم ارباب ما تجلیل می شد
شکر خدا امد خدای عشق ور نه
باب نجات و عاشقی تعطیل می شد
ارباب ما در عالم ذر تا بلی گفت
بعد از بلی گفتن به ما هم یا علی گفت
این احسن تقویم و این اوقات شیرین
تاویل والزیتون رسید بعد والتین
شاخ درخت سیب شد غرق شکوفه
با عطر سیبی که به هر درد است تسکین
همراه فطرس ساکنان اسمانها
لبیک می گویند و میریزند پایین
با هر تپش از نبض او ذرات عالم
حاجات می ارند و می گویند امین
جبریل بالای سرش گرم تلاوت
والفجر طاها قدر کوثر حشر یاسین
قنداقه را باباش در دستش گرفته
از جذبه اش دلها همه اتش گرفته
او امد و دلدادگانش جان گرفتند
لاهوتیان روی سرش قران گرفتند
اب از همه بی تاب تر از شوق پابوس
نیل و فرات ارایش طغیان گرفتند
در بی زمان ازادگان کل تاریخ
دستان خود را سوی این دامان گرفتند
اوارگان بیچارگان در ماندگان با
نام شفا بخش اش سر و سامان گرفتند
بعد از خداوندی برای مکتب او
روز الست از عاشقان پیمان گرفتند
ای انکه او را حق تعالی گفته حصنی
یا سید الاحرار یا مولا اغثنی
روح البقایی در دل این دار فانی
روح مقامات امیر مومنانی
الحمد للهی صراط مستقیمی
مدح تو مستور است در سبع المثالی
عیساست در کوی تو سر گرم طبابت
موساست در ملک تو مشغول شبانی
خون خدایی پس خدا هم در تو جاریست
پس از تو مستثناست قول لن ترانی
این حال مشتاقی و این دستان کوتاه
ماییم و عشق و این دل اتشفشانی
این درد عشقم را چرا درمان کنم من
حال جنونم را چرا پنهان کنم من
دستت که مستاق است الله معک را
داده لطافت بال های شاپرک را
مچ را نمیگیری ولی دست گیری
از غیر تو هرگز نمی خواهم کمک را
در بند تو بودن خدا را سجده کردن
بخشید روح بندگی تحت الحنک را
روز قیامت که تمیز خیر و شر است
با حب تو حق دست میگیرد الک را
بگشای دست از فرط مستی گر گرفتم
از بس که من نوشیدم این جام خنک را
دستان تو لطف خداوند قدیر است
محکم ترین دستان بیعت با غدیر است
خورشید و ماه از نور تو تابنده هستند
جنان عدن از عطر تو اکنده هستند
سردار های سر فراز جبهه حق
پیش تو از سر داشتن شرمنده هستن
تو پادشاه کشور جاویدیانی
کل شهیدان در کنارت زنده هستند
میدان عشقت را حریفی تا ابد نیست
در این میان دلها همه بازنده هستند
وقتی زیارت نامه تو سجده دارد
یعنی تو اربابی و باقی بنده هستند
در اتش عشق تو بردا و سلامیم
تا هست و بوده تو امیری ما غلامیم
میلاد تو تیغ یقین بر فرق شک زد
حق با تو و عشق تو عالم را محک زد
ابلیس تاثیر تو را در قلب ها دید
انگاه بر روی کریهش صورتک زد
یا زندگی یا مرگ اما هر دو با تو
جانا دل دیوانه ام از عشق لک زد
از فرط شادی صبح میلاد تو تا شب
خورشید دف زد ماه و اختر نی لبک زد
شام سیاهش روز هر کس با تو صادق
در عشق تو بیچاره هر کس که کلک زد
هر چند من خیلی بدم دریاب ارباب
ای عشق عاشق امدم دریاب ارباب
انکه سرش بر خاک تو افتاده هستم
دلداده هر که به تو دلداده هستم
باید که عاشق رنگی از معشوق گیرد
در عشق بی پیرایه هستم ساده هستم
سر بسته میگویم همیشه قبله ام را
گم میکنم وقتی سر سجاده هستم
ایل و تبارم شد اسیر نسل در نسل
من از تبار مردم ازاده هستم
در مکتبت اموختم سرباز باشم
یعنی یمن یا هر کجا اماده هستم
ای کهف عالم امدم اینجا بمانم
اسم تو را حک کرده ام بر استخوانم
با تو پر از ارامش و بی تو تباهم
با تو سپیدی هستم و بی تو سیاهم
در روزگاری که پر از دلواپسی هاست
در ظل نام نامی تو سر به راهم
هر بار جای دیگری راهم ندادند
در جای خوب خانه ات دادی پناهم
خواب و خیال من شده دولت سرایت
دل بسته ان گنبد و ان بارگاهم
هر کس ز من نام و نشان پرسید گفتم
کوچک ترین جارو کش دربار شاهم
دولت سرایت ابروی مشرقین است
ذکر اذان عرشیان حب الحسین است
این رود جاری در قنون تفسیر دارد
این رنگ بیرق رنگ خون تفسیر دارد
ایات توحیدی عقل کل گواه است
این گونه سرخ از جنون تفسیر دارد
والعاقبه رازی مگو للمتقین است
قد افلح در مومنون تفسیر دارد
تفسیر المیزان علامست اینکه
انا الیه راجعون تفسیر دارد
متن مقاتل شرح کل ماجرا نیست
نقطه به نقطه ان متون تفسیر دارد
گودال نیزه داغ غربت تشنگی زخم
هر جز از این ازمون تفسیر دارد
اسرار مستورند در سیمای اسما
این حا و سین و یا نون تفسیر دارد
من مبتلای مبتلای ابتلایت
من بیقرارم بیقرار کربلایت
بیا نگار اشنا شب غمم سحر نما
مرا به نوکری خود شها تو مفتخر نما
ای گل وفا حسین معدن سخا حسین
می کشی مرا حسین
حسین ارام جانم حسین روح و روانم
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است